جستاری از دکتر حمیدالله مفید

 

ویژه گی های دستور زبانی گویشی مردم افغانستان :

 

زبان گویشی فارسی – دری در افغانستان از ویژه گی های خاص دستوری برخوردار است ف که بادریغ تا حال کسی به آن نپرداخته است. لازم است تا این ویژه گی ها به پژوهش گرفته شده ودر یک دستور جامع زبان فارسی به دیده نگریسته شوند.

در این جستار تلاش شده تا این ویژه گی ها روی هم شوند ودر یک نگارش کوتاه به بررسی گرفته شوند.این ویژه گی ها چنین بخش بندی می گردند:

کاربرد واژه های بسیار باستانی بجای واژه های  بیگانه در زبان گویشی:

۱- در دره ها وروستا های سرزمین افغانستان کنونی ویا خراسان پیشین که خاستگاه وپرورشگاه زبان پارسی _دری است ، هزار ها واژگان دست نخورده وباستانی که از زیر تازش های زبان عربی ، هندی ،   وانگلیسی  رهیده اند  تا هنوز هم در زبان گویشی مردم هستی دارند . مردم افغانستان بجای واژه صبح عربی، پگاه پارسی را   ، بجای   ظهر هنوز هم   چاشت ویا   پیشین میگویند ، بجای صلات عصر واژه  نمازدیگر، بجای واژه   مغرب  واژه شام وبجای صلات عشاء هنوزهم  نماز خفتن را بکار میبرند. 

۲-کاربرد ضمه گفتاری بجای  فتحه معیاری در فعل  حال استمراری مفرد شخص اول و تبدیل (را) مفعول صریح به فتحه به  گونه نمونه: در زبان نوشتاری معیاری می نویسند ومی خوانند : کتاب را آوردم در زبان گفتاری مردم کابل می گویند: کتابه آوُردُم .

۳- تغییر مصوتهای (هء) به صورت(ی) در حالت اضافت  که مضاف به فتحه یا (ی) غیر ملفوظ پایان پذیرد. مانند: در زبان نوشتاری می نویسند ومی گویند : بندهء تو باشم اگر دروغ بگویم  در زبان گفتاری می گویند: بندی تو باشُم اگه دروغ بگویُم . ویا بجای بندهء خدا می گویند : بندی خدا  .یا بجای خانهء شما می گویند : خانی شما 

۴-  تغییر کانسوننت پایانی (د)در اغلب افعال مفرد ویا جمع شخص سوم  که به واک (دال) پایان شده باشند . به مصوت (ه)  مانند : نوشتاری : (مفرد) می خورد . گفتاری : می خوره .(مفرد) نوشتاری: باد می وزد .گفتاری: باد می وزه

۵-حذف کانسوننت (ز) پایانی از  واژه  (باز) در استان پنجشیر ومنطق شمالی مانند : زبان نوشتاری: باز بیا  در زبان گفتاری می گویند: با بیا ، با برو

۶- حذف واک (ن) از افعالی که پیش از آن واک (ب) امری وپس از آن واک (ش)  قرار داشته باشد .مانند:

 در زبان نوشتاری :بنشین . در زبان گفتاری می گویند: بشین ویا : در زبان نوشتاری: درخت سیب را در زمین بنشان. در زبان گفتاری می گویند : درخت سیبه ده زمین  بشان 

۷- صفت فاعلی که ان را اسم فعل  هم می گویند ، بر کنندهء کاری ویا دارنده یا پذیرنده حالتی دلالت می کند . مانند : گوینده،جوینده ، بینندگان ویا کردگار ویا پرهیزگار  وغیره . اما مردم کابل با افزودن (اوک) در پایان اسم معنا صفت فاعلی جالبی می سازند : مانند: از شرم ، شرمندوک ، از ترس ، ترسندوک  وغیره  .

۸-  هم چنان ساختن صفت مفعولی نیز که بیان کننده حالت چیزی یا کسیست که کاری بر او واقع شده باشد یا حالتی را پذیرفته باشد دلالت می کند  در   زبان گفتاری مردم کابل با افزودن پساوند (گی) در ماده فعل  صفت مفعولی جالبی می سازنند . مانند :  دیدگی ، شنیدگی ، ششتگی وغیره 

۹- همچنان ساختن صفت فاعلی با افزودن پسوند (کایی)   نیز ساخته می شود ، مانند: از ایستادن ،( ایستاده کایی ) ویا از نشستن که در زبان گفتاری می شود(شیشتن) می سازند (شیشتکایی) از( برخاستن) که در زبان گفتاری می شود (خیستن) می سازند (خیستکایی) .از( خوابیدن)  که در زبان گفتاری می شود( خو) می سازند(خوکایی ) .(ح.م)

۱۰- حذف حرف (واو)  در زبان گفتاری برخی از واژه ها مانند : خواهر که می گویند : خاهر. واژه(توانستن ) را می گویند (تانستن) (خواستن) را می گویند (خاستن). 

 ۹- ساختن افعال مرکب با افزودن (کردن)(کدن) در پایان اافعال مانند : بجای بستن می گویند بسته کردن . بجای پزیدن می گویند پخته کردن . بجای خندیدن می گویند خنده کردن.(ح.م)

۱۲- افزودن واک (ن) در پایان واژه های که به دفتنگ (او) پایان پذیرفته باشند . مانند : نوشتاری : واژه (گلو) در زبان گفتاری می گویند (گلون) (سو) را می گویند (سون).(ح.م)

۱۳- افزودن  واک(ک) تصغیر در پایان برخی  واژه های  مختوم به (ی) مانند: بجای (کمی) نوشتاری می گویند: (کمکی). (ح.م)

۱۴-  افزودن (ه) در پایان برخی از واژه های تصغیر که به واک(ک) پایان پذیرفته باشند. مانند : مردک را  که در زبان گفتاری می گویند: (مردکه) ویا (زنک ) را می گویند (زنکه)(ح.م)

۱۵- اسم زمان نام وقت هاست و خود از شمار اسم معناست مانند روز ، شام و شب وغیره در زبان ادبی گاهی واژه های زمان با واژهء (گاه) با اسم زمان می آید مانند: صبحگاه ویا صبحگاهان وغیره . اما مردم کابل  اسم زمان ترکیبی  جالبی با افزودن (کی) در پایان اسم زمان می سازند : مانند: صبحکی، چاشتکی، روزکی ، شامکی ، دیگرکی ، ماه گکی ، سالکی وغیره.(ح.م)

۱۶- کاربرد معدود(تا) و(دانه)برای واژه های تعیین مقدار یا وابسته های عددی: میان عدد ومعدود (شمار وشمار شده )گاهی واژه های اندازه سنج می آید مانند: دوحلقه تایر یا لاستیک ، یک راس گاو ، یک باب دکان ، یک قلاده سگ وغیره که در زبان دفتری واداری کشور کاربرد گسترده دارد ، اما مردم افغانستان در زبان گفتاری برای همه شمارشده ها واژه های (تا) و(دانه) را یکسان بکار می برند . بجای یک قلاده سگ ، می گویند یک تا سگ ، دوتا آدم، سه تا پیاز، دو دانه تخم مرغ،یک تا ستاره ، دو تا بایسکل ، چهار تا موتر، دو دانه تربوز  وغیره .(ح.م)

 

۱۷- کاربرد فعل( استن)  همراه با ماضی التزامی برای شخص دوم:  ماضی التزامی که از انجام کاری خبر میدهد که انجام آن در زمان گذشته لازم بوده اما باور برآن نیست که انجام شده باشد، در زبان نوشتاری برای شخص دوم یا مخاطب چنین است : شما به خانه رفته اید ؟، یا کار خانگی تا نرا  انجام داده اید؟ اما  مردم پنجشیر وشمالی کابل  فعل استن را در پایان افعال ماضی التزامی  بکار میبرند بجای اینکه بگویند ، ( به شخص دوم یا مخاطب) گفته اید ویا رفته اید ،دیده اید . میگویند :  گفته استی؟ ،رفته استی ؟، دیده استی  ؟ وغیره . گفتنی میدانم که این ساختار ویژه نوشتاری در باستان زمانه ها وجود داشت . اما به مرور زمان از زبان نوشتاری بر چیده شد وبه زبان گفتاری مردم شمالی کابل کوچید، چنانیکه در این شعر میخوانیم :

آتش سیال دیده استی در آب منجمد + گرندیده استی بخواه از ساقیانش ساغری .

۱۸- هرگاه دو همخوان سایشی (ش وس) به گونه کلستر یا خوشه قرار گیرند، در فرهنگ گویشی مردم کابل واک یا همخوان (س) نیز به (ش) بدل می شود مانند:(شستن) که در زبان گویشی می شود(ششتن) ویا نشستن که می شود (شیشتن).(ح.م)

۱۹- هرگاه در یک واژه واک (الف) کشیدهÄ  یا AA در آغاز قرار گیرد وپس از آن  همخوانش بندشی (ب)  واقع شود در زبان گویشی همخوا نش (ب) را به واکه مرکب یا دفتنگ (واو معروف) تبدیل می کنند . مانند : افتابÄftäf  را می گویند (افتو)Aftau مهتابMahtäb را (ماه تو)Mätau تاب را   توTau.آبÄb   را اوÄu.(ح.م)

۲۰-ساختن اسم مصدر با افزودن پیشوند(می)  وپسوند (ده گیسیت) :مردم شمالی کابل با ویژگی های زبان دری-فارسی باستان هنوز هم  ترکیب جالبی از اسم فاعل میسازند : بجای اینکه بگویند « این همان شخصی است که نان را خورده است » میگویند : ای همو میخوردگیست ویا میزدگیست ، میبردگیست ، میکرده گیست وغیره (ح.م)

۲۱-کاربرد واک(ن) نفی به جای واک (م) نهی در زبان گفتاری:  فعل نهی در لغت به معنی بازداشتن کسی از کاریست  ودر اصطلاح دستور زبان  فعل نهی  به فعلی گفته می شود ، که به موجب  آن کسی  را از کاری منع نمایند ، مانند : مزن ، نخور ، نرو وغیره    در پیشین زمانه ها  نون نفی برای فعل امری ومیم نهی برای نهی فعل بکار می رفت مانند : امری : نخور ، نرو ، نبین ونگذار  وافعال نهی : مخور ، مرو ، ومبین مگر در زبان گفتاری مردم کابل اکنون« میم نهی »از کاربرد افتاده و«نون نفی » برای نهی ونفی هردو بکار می رود.

 کار برد واک(ن) نفی همراه با واک (ب) امری: فارسی زبانان استان لغمان  واک (ن) نفی را همراه با(ب) امری یکجا بکار میبرند بجای اینکه بگویند (نزن) می گویند (نبزن، نبگیر ، نبخور نبرو) وغیره این ویژگی زبانی تنها در افغانستان کاربرد دارد. این ویژه گی  را مولا نا جلال الدین محمد بلخی نیز بدیده داشته وآنرا بکار برده است : بگردان جام عشق ای ساقی شهر+ نبگذ ار از وجودم هیچ باقی.(ح.م).

حذف  واک (ب) امری از زبان گفتاری مردم بدخشان وبلخ :  مردم استانهای شمال کشور ، واک(ب) نفی و نهی را برداشته اند بجای این که بگویند بخور ، بگیر ، یا برو می گویند: خور ، گیر ، ورو این ویژه گی در زبان نگارشی وگفتاری مردم تاجکستان وتاجکی زبانان کشور از بکستان نیز به همین گونه کاربرد دارد .(ح.م)

۲۲-کاربرد هنوز واک (و)WÄW مجهول : واک مصوت یا با آواز(au ) یا واو مجهول  که در واژه (گرو)Gerau)) ویا  (پیرو)(Payrau) پدیدار است  هنوز هم در افغانستان کاربرد دارد در حالیکه این واک(و اومجهول) درسایر قلمرو زبان فارسی – دری کاربرد ندارد واز گویش  ونگارش افتیده است . وهمه ی واژه ها ی (و) مجهول به (واو معروف) چهره بدل نموده اند . (ح.م)

۲۳ـ کاربرد  ) یای مجهول:  واک آواز دار یا مصوت () که در واژه های (شیرŞeer) یعنی حیوان وحشی  ، (سیرSeer) ضد گرسنه ،(تیر وبیرTeer wa Beer) از برابر کسی گذشتن واو را ندیدن . هستی دارد. هنو زهم در افغانستان کار برد دارد . در حالیکه این واک در سایر کشور های فارسی زبان به ( یای معروف ) تغییر پذیرفته است ، وتفاوتی میان   واو معروف وواو مجهول دیده نمیشود، یعنی( شیرŞeer حیوان وحشی را با شیرŞıer نوشیدنی که از پستان پستانداران بدست می آید) همگون میخوانند .(ح.م)

۲۴ـ کاربرد واژه(درگر)(Dargar ) برای زمان حال:  در زبان دری فعل مضارع آن صیغه های فعل را  می گویند ، که هم زمان اکنون یا حال وهم زمان آینده از آن دانسته می شود . صیغه های فعل اکنون یا حال با آوردن شناسه (دارم) آینده واکنون با شناسه (می)  و ریشه فعل(خور)    ساخته می شود ، مانند : دارم می خورم (شخص  اول مفرد)  . امامردم شمالی افغانستان برای زمان  حال بجای اینکه بگویند :«داری آمدی ؟ داری رفتی ویا دارم میروم ، دارم میخورم )  میگویند: (از مصدرخوردن). درگر می خورم . درگر می خورد.درگر می خوری.  (از مصدر رفتن) برای جمع : در گر می رویم . درگر می رون . در گر می روین.(ح.م)

۲۵-کار بردضمیر پیوسته به گونه گویشی ویژه: ضمیر پیوسته ضمیریست که با فعل می پیوندد وآنرا جانشین مفعول میسازد . وگردان آن چنین است:  مردم کابل بجای( مرادید) می گویند: دیدیم. (ترا دید)دیدیت.( او را دید)دیدیش.(ما را دید)دیدیما.(شما را دید)دیدی تان.( ایشان یا آنها را دید) دیدیشان.

به همین گونه مردم کابل همین پاره ها را با اسم پیوند میدهند مضاف الیه میسازند وضمیر پیوسته اسم میگردد. مانند:

بجای بوت من . می گویند: بوتم. بجای بوت تو می گویند: بوتت. بجای بوت او میگویند: بوتش. جمع متکلم که بوت های ما تغییر نمی پذیرد وهمان گونه بوت های ما می ماند. ولی جمع مخاطب که بوت های شما است میشود : بوتهای تان. وجمع غایب که بوت های ایشان یا بوت های آنها است می شود : بوتهای شان.(ح.م)

۲۶-حذف یا برگیری حرف اضافه از زبان گفتاری:   اضافه یا ربط واژه های اند که به تنهایی معنی ندارند  ولی به منظور پیوند میان واژه هاوتکمیل جملات بکار می روند . مانند : دوش ناگاه به هنگام سحر+ اندر آمد ز در آن شوخ پسر. (فرخی) .در این بیت  ( به )حرف اضافه است .حروف اضافه وربط در زبان دری فارسی دوره های گوناگونی را پشت سر گذشتانده اند . از دیدگاه زبانشناسان حروف ربط واضافه در زبانهای باستانی هندو اروپایی که زبان فارسی از آن پدیدار گردیده مانند امروز نبود . روابط اسم را با بخش های دیگر جمله به گونه ی ویژه ای بیان میکردند . چنانیکه : در زبان آلمانی تا اکنون این ویژه گی هستی دارد . به نگارش داکتر پرویز ناتل خانلری(دستور زبان فارسی ) :«حروف اضافه ی فارسی در زبانهای باستانی غالبآ قید وظرف بوده وبه تدریج تنها در معنی حرف بکار رفته است .».(رویه ۳۲۸).حروف اضافت نیز مانند سایر بخش های زبان به تدریج تحول وتغییر می پذیرد . این تحول در زبان فارسی نیز پدیدار است در برخی موارد حروف اضافه ای را که معمول بوده است ،گویندگان یک زبان بسنده نشمرده وبرای بیان دیدگاه به حرف دیگر مبدل کرده اند . به گونه نمونه حرف اضافه( به ) زمانی برای بیان قید بکار می رفت چنانیکه سعدی گفته است : « به سالی زدستت جگر خون کنم+ به یک ساعت از دل برون چون کنم  . اما اکنون این« به» جای خود را به «در » عوض کرده است اگر اکنون بگوییم که ( به سال  گذشته هوا گرم بود ) نادرست به دیده می آید  زیرا اکنون می گوییم :( در سال گذشته هوا گرم بود).

در این زمانه ها  در زبان گفتاری مردم افغانستان وبویژه در کابل  تحول جدیدی به میان آمده به گونه نمونه : کسی نمی گوید :« پدرت در خانه اس ؟ » بلکه می گوید : « پدرت خانه اس؟» ویا بجای اینکه بگویند : پدرم به کابل رفته . می گویند : «پدرم کابل رفته ». که این تحول در زبان نوشتاری نیز اثر نموده  چنانیکه ، بجای اینکه بنویسند: بر طبق قانون اجراات  گردد. می نویسند : طبق قانون اجراات گردد.  ویا بجای اینکه بنویسند :از اجراات  تان در ظرف یک هفته اطلاع  بدهید . می نویسند: از اجراات تان ظرف یکهفته اطلاع  بدهید.(ح.م)

 ۲۷-کاربرد (خات)Xät بجای (خواهد)Xwähad در ماضی احتمالی : فعلماضی احتمالی که از شدن  یا نشدن کاری ، ویا از انجام یا نا انجام امری  ویا از بودن ویا نبودن حالتی به گمان اگاه می سازد ، با افعال کمکی  شاید، خواهد ، وغیره در زمان گذشته خبر می دهد که یقین یا باور در انجام آن وجود ندارد ، در زبا نوشتاری چنین است: احمد مکتب رفته خواهد بود؟ در زبان گفتاری می گویند: احمد مکتب رفته خات بود؟(ح.م)

۲۸- برخی افعال در زبان گفتاری   افزون از معنای اصلی به چندین معنای مجازی دیگر نیز بکار می رود ، که در زبان نگارشی تا اکنون راه نیافته ویا کاربرد کمتر دارد ، مانند: واژه زدنZadan

زدن به معنی  کوبیدن یا لت کردن که در نگاشی کاربرد دارد.

زدن به معنی دزدی کردن که در زبان گفتاری کاربرد دارد ولی در زبان نگارشی کاربرد ندارد.

زدن =با اشتها وشوق غذا خوردن در نگارشی نیامده است.

زدن= زیانمند ومغلوب ساختن در نگارشی نیامده است.

زدن=نواختن آله موسیقی در نگارشی نیامده است

زدن= بر طرف شدن واز کار برکنار شدن در نگارشی نیامده است ( دستور زبان فارسی-دری دکتر اسدالله حبیب)

۲۹- ساختن افعال وصفی با افزودن پسوند (گی) در  زبان گفتاری: وجه وصفی فعل، که فعل وصفی نیز نامیده می شود  فعلیست ، که در پایان ریشه ماده ماضی مطلق فعل، حرف (ه)  افزود شده ساخته می شود مانند : خورده،  نوشته، شنیده وغیره. در زبان گفتاری با افزودن پسوند«گی» با فعل های لازم ومتعدی و«شده گی» با فعل های متعدی ترکیب فعل وصفی ساخته می شود . مانند : خورده ، خوردگی وخورده شده گی ، دیده ، دیده گی ودیده شده گی وغیره(دستور زبان فارسی- دری داکتر اسدالله حبیب ، رویه ۹۲).

۳۰- یک صورت تازه متمم فعل در زبان گفتاری: ( زبان تغییر پذیر است وتغییر زبان کششی به سوی کوتاهی  ونرمش در نهاد دارد . «برای» چند سده پیش جای خود را به «بَرّ» گذاشت  و« بر» در زبان نوشتاری هم راه یافت  ودر شعر نیز بکار رفت. بیدل گفت: بر یار اگر پیامی دل تنگ می فرستم .

«بیاور » از سده های سوم وچهارم هجری در زبان گفتاری (محاوره) « بیار» شد ، که امروز هم « بیار» می گوییم  . رودکی هم گفته است : بیار آن می که پنداری روان یاقوت نابست .

«شادباش» در زبان گفتاری به« شاباش» عوض شد ودر شعر هم راه یافت . مولانا گفت: احسنت ای ولایت وشاباش کار وبار . اکنون مردم کابل شاباش را  نیز شاباس می گویند . 

از سالهاست که در زبان دری گونه دیگر متمم فعل رواج دارد که در این باز پسین سالها در داستان نویسی نیز کما بیش رونما می شود   وآن ،هم نیشینی بلا فاصلهء کلمه اضافت با ضمیر متصل ملکی است . می گویند : ازش بگیر   ، برت قصه می کنم ، برم گفت . این صورت ها کوتاه شدهء ازش= از نزدش ، برت= برایت   اند   ( داکتر اسدالله حبیب دستور زبان فارسی- دری رویه ۱۰۲)

۳۱-کاربرد پیشینه یا (حروف اضافت ) (کت یا کتی)  به جای ( با) در زبان گفتاری: پیشینه ها یا کلمات اضافت (در گذشته ها حروف اضافت می گفتند) کلماتی اند که پیش از متمم فعل می آیند ، وفعل را شناسا تر می سازند . ودوگونه اند  ساده ومرکب . پیشینه های ساده  مانند : از، به، بر، با ، تا ، برای ، نزد وپیش.

پیشینه های مرکب مانند: از برای ، تا به ، در باره ، در باب وغیره. مردم افغانستان در زبان گفتاری بجای پیشینه «با» پیشینه «کت ویا کتی » را بکار می برند . مانند: کتی احمد رفیق هستم ، کتی ما رنگ نزن ، کتش گپ نمی زنم ، کت خرس ده جوال افتادن.( دستور زبان فارسی-دری دکتر اسدالله حبیب)

۳۲- هرگاه اسم مکان یا زمان پس از پسینه ( حروف اضافت) مرکب «تابه» آید در زبان گفتاری مردم کابل  در پایان اسم مکان یا زمان پسوند(ه) می آید . مانند: تابه هراته   ده چی رفتین ؟تا کابله ده موتر رفتیم .  دستت تا به لندنه آزاد.  ویا: اسم زمان:  دیروز تا به شامه منتظرت ماندُم . تا به قیامته کتت گپ نمی زنُم . تا چاشته روزه داشتُم.  

۳۳- کاربرد  پسوند « ره» در زبان گفتاری در پایان  اسمای که پس از  « تا ، با ، آ ،او ای وهای غیر ملفوظ » واقع شوند:  در زبان گفتاری هر گاه اسم پس از پیشینه های « تا ، با، آ،او،ای وهای غیر ملفوظ» پایان پذیرد پس از اسم پسوند « ره » می آید . مانند: تا پشته ره پیاده رفتیم ، تا کوچه ره  ما ره همراهی کرد ، از تو تا او دنیا ره خوش هستم ، تا سینما ره با بایسکل رفتیم  ، تا صدا ره نشناسی در وازه ره واز نکن ! تا دریای  امو ره سرک قیر است .

وهمچنان «را» نشانه مفعول صریح نیز در زبان گفتاری هرگاه پس  از واکه ها قرار گیرد به «ره» چهره می نمایاند . مانند: کرتی ره بپوش. اگردنیا ره آب ببره مرغابی ره تا بند پای اس. کدو ره توته کن. وغیره.

مگر هرگاه  «را» نشانه مفعول صریح پس از همخوانها  قرار گیرد به شکل«ه» می نماید . مانند: کتابه بخوان ، نانه بخور. قلمه بتراش. وغیره .  

۳۴- کاربرد پیشوند «وا» در اغاز اکثر افعال : مردم شمالی کابل پیشوند «وا» را در اکثر افعال بکار می برند واز آن فعل پرسش را مراد می خواهند . مانند : وانرفتی ؟ یعنی نرفتی؟ وانخوردی ؟ یعنی نخوردی  وغیره . (ح.م

۳۵- مردم استانهای هزاره نشین افعال مضارع را که با شناسه (می) وریشه ی فعل ( خور یا دید وغیره) با پایانی شناسه ی اشخاص(ید،ین، و ن) می انجامد در زبان گفتاری    واک (ی) شناسه را به واک(و) معروف تغییر داده  وشناسه ی اشخاص را نیز به واک(د) را به (ه) مبدل می سازند مانند: ( می خورید) را می گویند : ( موخوری) ، (می خورند) را می گویند:(موخورن) وغیره . 

36-افزودی واژ (ب) اضافی در پایان واژه های که به (ب) و(م) پایان پذیرفته باشد. مانند: بم در زبان گفتاری می شود ((بمب) ف واژه (بام) می شود (بامب) ، (دُم) که بوده (دنب) بعد شده ((دُم) مگر در زبان گفتاری مردم کابل می گویند(دمب) وغیره

37- تغییر در حرکات برخی واژه ها از صورت درست به نادرست مانند : نخست: تبدیل فتحه به کسره مانند  دست Dast شده dest  ویا تغییر  ضمه به فتحه مانند : مُژه Muja شده مژِهMeja ویا دُشوارDuşwär  شده دّشوارDaşwär ویا دُشنامDuşnäm  شده دِشنامDeşnäm  وغیره

38- هرگاه دو واژه به صورت گیتایی یا طبیعی جای خود را به یکدیگر تبدیل کنند آن را قلب سازی در واژه های یاد می کنند . مانند : قُفُل که در زبان گفتاری (قُلف) شده است  این ویژه گی قلب سازی در زبان گفتاری به خاطر جلوگیری از ثقلت وسنگین خوانی  در زبان گفتاری پدیدار شده است مانند: نُخسه که شده است نسخه باکولته شده است فالکوته  ، نرخ شده است نخر وغیره

39 –  اصطلاح ادبی ابدال که یک واژبه مرور زمان جای خود را به یک واژ دیگر می دهد . آن را ابدال گویند  با دریغ در زبان گفتاری این تغییرات پدیدار است وگاه گاهی در زبان نوشتاری نیز ره یافته اند . یجاد تغییر واژی در برخی واژه ها مانند : خرج که در زبان گفتاری شده است ، خرچ وحتا در ادارات  به ویژه در شعبات خریداری وزارت دفاع ره یافته وبه واژه رسمی مبدل شده است ویا نوت که در زبان گفتاری لوت شده است  ، چپلک که آن را دمپایی می گویند شده است چپلق 

40- حذف ویا افزودی برخی واژ ها یا حروف  وافزودی برخی دیگر در یک واژه مانند : کلید که واژ (د) در زبان گفتاری حذف می شود وشده است کلی  بیع عربی شده است بی ، مگس فارسی شده است منگس  نا حق شده است ناق

41- گاهی تغییر بسیار جدی در یک واژه به میان می آید حتا که ویژه گی های بنیادی آن تغییر می پذیرد مانن:  واژه عربی (رحل) که بالای آن قران را می گذرارند وتلاوت می کنند. در زبان گفتاری نخست  به ریل وآهسته ، آهسته  به لیر تبدیل شده است ویا واژه انگلیسی (روند)Rawnd در زبان گفتاری مردم ره گشود نخست شد (رونRawn) وسپی به (نورNaur) شده است . یا نام درخت سرو در زبان گفتاری صبر شده است که با صبر که از ریشه صبر وصبور ترکیب های اش استند فرق نمی شود ویا واژه عربی نخاس که به معنی مکان فروش حیوانات است به نقاش چهره بدل کرده است که با نقاش عربی که به کسی گفته می وشد که نقوش می کشد فرقی نمی شود  همچنان واژه سماوار در زبان گفتاری شده است سماوات که با واژه سموات عربی که جمع آسمانها است فرقی نمی شود. ویا واژه مزاج شده است مجازMajäz  که با مُجاز عربی که در زبان نوشتاری کشور کاربرد گسترده دارد ومعنی آن عوض ویا برعکس است فرقی نمی شود .