نوشتۀ  ا . پولاد

 

 

 

«لبخندِ شیطان » یا سرشکِ «زروان» 

اثر ببرک ارغند نویسندۀ زرین دست

 

 

 

از برخ مندرجاتی که در  « اوستا»  آمده است چنین بر می آید که : « اهورا مزدا » و  « اهریمن » مخلوقِ  موجود دیگری بنام « زروان» میباشند . و « زروان » که خدای اصیل و قدیم خوانده شده به معنی  « زمان لایتنهاهی » بکار رفته است . این موجود برای آن که فرزندی نصیبش شود قربانیها انجام میداده و میل داشته تا فرزندش را « اهورامزدا» نام نهد. واین قربانی دادن ها هزار سال به طول می انجامد . عاقبت  دو پسر در شکم«زروان» موجود میشوند  : یکی اهورامزدا که قربانیها بنام او داده بود و دیگری اهریمن که زادۀ شک و تردید وی بود . «زروان» وعده پادشاهی را به کسی میدهد که اول به حضور وی بیاید  . اهریمن که از این موضوع اطلاع مییابد  پیکر  «زروان » را میشکافد و  در برابر وی حاضر میشود . «زروان » میپرسدش : کیستی ؟

 اهریمن پاسخ میدهد  :  منم  پسر تو .

 

 « لبخند ِشیطان » نوشتۀ داکتر ببرک ارغند گفتی قصه یی  باز آفرینی شده یست  از  همین حکایتی آمده در «اوستا » . در «لبخندِ شیطان » گویا عمامه پوشانی  به جای «اهریمن» شکم «زروان » را  با  خنجرحرص و آز دریده اند و ازش میخواهند تا به وعدۀ خویش وفا کند و  سکان پاد شاهی عالم را به دست آنان بسپارد .

 

زمانی که من خوانش این  داستان را به پایان رساندم  با خود گفتم : مرحبا ! اینست رمان ؛ اینست باز آفرینی ! و دانستم که نویسنده با چه خلوص نیت و پاکیزه گی زبان و  باچه آگاهی از فن داستاننویسی ، و با چه دانایی و شناخت از مردم و جامعه  خویش ، دست  به نگارش  این اثر برده است . در رمان دیدم  که  نویسنده خیلی صبورانه و عالمانه بین اندیشۀ خود و اندیشه دیگران حایل واقع نشده است . و استبداد رای و شلاق سانسور راوی  باشنده گان سر زمین پهناور داستان را منجمد  و مطیع و برده  خویش نساخته است .  آدمهای رمان هرکدام  شخصیت  مستقل اند و راه و رسم زنده گی خود را دارند  و ما  مانند برخی داستانهای دیگر از نصیحتها و وعظ ها و پُرگوییهای راست و دروغ  نویسنده اش  به ستوه   نمی آییم . نویسنده در این رمان نیز مانند سایر رمانهایش ، حقیقتجو ، بی باک ، سنت شکن و لوح ستیز  است .

 

 رمانِ « لبخندِ شیطان »  را  به ناحق« شهکار مانا » نخوانده اند . این اثر واقعا از آن مصالحی ساخته شده است که در آفرینش یک شهکار به کار برده میشود .

 از سوی دیگر این مبرهن است که معیار  های سنجش درست و نادرست بودن  و یا واقعگرایی حادثه های داستانی  با  رویدادهای تاریخی با هم یکی نیستند ، و تاریخ  خاص است و به بیرون  حوادث نظردارد ، در حالی که در داستان ،  واقعگرایی و یا حقیقت مانندی  در بین حوادث میباشد  ، نه  دربیرون از آن  و عام  است نه خاص . و لبخندِ شیطان با در نظر داشت نکات بالا ، تاریخ دقیق و روشنیست  از رویدادهای خونین  یک برهۀ معین کشور به زبان و شگردهای داستانی. و به این خاطر بیجا نیست که او را « رمان- تاریخ» خوانده اند .  

در «لبخندِ شیطان » به حقیقت پرداخته شده است نه به تقلید آن . و این عینیت با ابزار گفت وگو که در کار داستاننگاری از اهمیت بسزای برخوردار میباشد  در سراپای داستان بروز میشود . واضح است که  گسترش پیرنگ ، بروز نمودن درونمایه ، معرفی شخصیتها و پیشبرد عمل داستانی  از وظایف مهم  گفت و گو  به شمار میرود و نویسنده یی که این امر با اهمیت را رهنمای عمل خود نسازد نویسند ۀ موفق به شمار نمی آید  .  گفت و گوها  در لبخند شیطان پویا و هدفمند اند و به داستان طراوت و حلاوت و تحرک میبخشند . یکی دیگر از ویژه گیهای قابل ستایش این رمان _ که تا کنون کسی با این توانایی به آن نپرداخته است _ همانا کار برد لغات  ، تعبیرات و اصطلاحات و بویژه لحن ادای کلمات و یا لهجه های مروج همچون لهجه های هزارگی ، هراتی ، کابلی ،پنچشیری ، بدخشی و  . . . در کشور است . میگویند « مهمترین عاملی که شخصیتهای داستان را واقعی جلوه میدهد ، سازگاری صحبتهای آن ها با ویژه گی های شخصیتی آن هاست .» و این سازگاری در گویشهای آمده در  « لبخند ِ شیطان » مبرهن است .

 

در« لبخندِ شیطان »  ارزشهای گفته- که با اختصار از برخی آنها یاد آوری شد - جمع نوآوریهای دیگر ،  دست به دست هم داده  ومنزلت و جایگاه والا و رفیعی را نصیب   نویسنده اش ساخته است .        « نیچه » فیلسوف خردمند  میگفت : «  تو باید هر روز یکبار با خویشتن خویش به جنگ برخیزی و در این کار نباید برای شکست و پیروزی اهمیتی قایل شوی  چرا که آن به حقیقت مربوط میشود نه به تو » و من  در این اثر دیدم که نویسنده هنگام نگارشش  ، این گفتۀ  خردمندانه را  چراغ کار خویش ساخته است . و به این دلایل است که آثار داکتر ببرک ارغند پر فروش است و دست به دست هم میگردد و در پژوهشهای ادبی  و فرهنگ نویسی ها از آنها سود برده میشود .

 

درست و بجا میگویند که یک رمان خوب و به کمال رسیده در تحول  و دگرگونی افکار و ساختمان ذهنی افراد    نقش بسزایی دارد و کم نیستند  رمان هایی که موجب تحولات اساسی و بنیادی جوامع شده اند  و در تکوین و پرورش ذهنیت و شخصیت افراد آن موثر بوده اند .

 

 من به این باورم که  « لبخندِ شیطان» یکی از همان رمانهایست که در دگر گونی افکار و ذهنیتهای مردم کشور ما نقش تاریخی خود را بازی میکند و   نویسنده اش را سزاوار دریافت  لقب « نویسندۀ زرین دست »  ساخته است . خوشحالم از این که ادبیات داستانی ما صاحب چنین رُمانی  شد . برای نویسنده اش  طول عمر و قلم تواناتر میخواهم .

 

 

 

www.roshanak.nl